انسان خود رأی به خطا و غلط درافتد . [امام علی علیه السلام]
د یپرس

 

یادم در سالهای نه چندان دور استادی داشتمیم هروقت سر کلاس می امد همیشه تذکر می داد که چشم بهم بزنی عمرتان تمام شده ان موقع است که افسوس می خوری که چه زود گذاشت سرکلاس همه بچه ها می خندیند مسعود که بچه فضولی بود و همیشه آخر کلاس می نشست.  می گفت ای بابا حالا کو تا پیر شویم . زمانه به سرعت می گذاشت وبهار باتمام زیبائیش می امد ومی رفت به یک باره می دیدی سن از 26 گذاشته و تو هنوز اندر خم یک کوچه ای با گذاشت زمان ادم ها فرق میکنن همانطورکه دنیا فرق میکنند دیگه از دوستیهای گذاشته هیچ چیزی برایت باقی نمانده انهائی که چند تا پیراهن بیشتر پاره کردند و سردی و گرمی دنیا دیدند راست گفتند که تا پول داری رفیقتن رفیق بند و   ..........   

 

عشق

 

حالا شده این دوره زمانه بیکاری و گرانی و در امد کم در این جامعه خودش یک مساله شده بیشتر ما عادت بدی که داریم این است که می خواهیم سریع و با عجله کارها را تمام کنیم و نتیجه شان را هم زود ببینیم گاهی با خودمان خیالبافی و رویا پردازی می کنیم و در همان حال تصمیم هایی می گیریم که اشکمان را در می اورد .گاهی هم در ان لحظه که فکری به سرمان زده و می خواهیم تصمیمی بگیریم آنقدر ذهنمان مشوش است که معمولا بدترین تصمیم ها را می گیریم و گوشمان هم به حرف هیچ کسی بدهکار نیست .

حتما تا به حال با آدم هایی روبرو شده اید که زمانی که تصمیمی گرفته اند حالا از نیجه آن حسابی پشیمانند دلیل این مساله هم شاید عجله در تصمیم گیری بوده است زیرا موقع تصمیم گیری منطقی نبوده اند و فقط بر اساس ظاهر هر چیز عمل کرده اند بدون این که در باره نتیجه کارهایشان فکر کنند . حتما خودتان دیده اید زمان هایی که استرس داریم می خواهیم همه کارها را زود انجام بدهیم فکر می کنیم اگر سر فرصت بنشنیم و باخودمان فکر کنیم زمان از دست می رودو دنیا به آخر می رسد بنا براین انگار با خودمان مسابقه گذاشتیم فقط می خواهیم تصمیمی بگیریم واز شر قضیه زودتر خلاص شویم . در تصمیم های مهم زند گیتان مثل ازدواج و انتخاب رشته تحصیلی یا شغلتان عجله نکنید همیشه به چند سال بعد فکر کنید وببنید که اگر بزرگ تر بودید باز هم همین تصمیم را می گرفتید درست است که باید تجربه کنیم و شکست بخوریم تا ورزیده شویم اما گاهی تجربه ها به قیمت زندگی مان تمام می شود .

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط هوشنگ سلیمی 89/7/17:: 8:20 صبح     |     () نظر

 

این روزها وقتی روز نامه های پایتخت را مطالعه می کنی به خصوص صحفه حوادث اتفاقات عجیب و غریب مشاهده می کنی که وحشت بر تن ادمی می انداز نمی دانم این ها از کدام سرزمین وملیتتی هستند که اینقدر بی رحمانه به جان و ناموس مردم تعرض می کنند و زندگی انها را به تباهی می کشند خیلی راحت دست به سرقت و قتل و غیره و...... می زنند. آیا انها بوئی از انسانیت نبرده اند که چنین می کنند باید دید نقطعه ضعف از کجاست که این چنین دست به قتل و غارت مردم می زنند این نیرنگ ها وترفند هارا از کجا یاد می گیرند ؟ کدام نقطه از از قانون را مورد ضعف قرار داده اند که هچیگونه ترس و واهمه ندارند یادم است خاطرات یکی از قاضی ها را مطالعه می کردم که در ان کتاب آمد بود پسرکی بود که مرتب تخم مرغ دزدی می کرد وهرگاه اورا می گرفتنند خیلی سریع از زندان ازاد می شد هرچه مردم باو می گفتند که چنین کاری نکن گوش به حرف کسی نمی داد وکار خودش را ادامه می داد می گفت هروقت کاری بکنم زود ازاد میشوم تااینکه بر حسب اتفاق حکمی بمن دادند که باید به شهر....... بروم در اولین فرصت پرونده ها را مورد رسیدگی قراردادم و بر حسب اتفاق چشمم به پرونده پسرک افتاد که بارها دست به سرقت و دزدی زده ولی هیچوقت به زندان نرفته است فوری اورا خواستم واورا به زندان انداختم پسرک هرچه التماس کرد فایده ای نداشت باو گفتم به شرطی ترا ازاد می کنم که شرایط مرا به پذیری تورا ازاد میکنم

پسرک قبول کرد .

گفتم 10 عدد تخم مرغ را داخل اب جوش می اندازم اگر آنهارا از درون اب بیرون بیاوری تورا ازاد میکنم در غیر اینصورت باید در زندان بمانی.

پسرگ التماس کرد ومن قبول نکردم مجبور شدم تخیف دادم وانرا به نصف رساندم ومجددا شرط خودم را برایش باز گو کردم .

پسرک قبول کرد که تخم مرغ ها را از درون ظرف بیرون بیاورد . روز موعود فرا رسید وظرفی از اب جوش وتخم مرغ دورن ان انداختم وپسرک اماده جهت بیرون اوردن تخم مرغ شد آب به اندازه ای جوش بود که وقتی اولین تخم مرغ را بیرون آورد تمام دستش سوخت پسرک در حالیکه ناله وفریاد والتماس می کرد که بخشیده شود به سه تخم مرغ راضی شدم وپسرک هردودو دستش سوخت و اورا بخشیدم بطوریکه پسرک قسم خورد که دیگر دست به دزدی نزد پیش خودش گفت فکر همه جارا کرده بودم ولی فکر اینجا را نکردم بودم حالا اگرقوانین خیلی سخت ومحکم باشد این چنین افراد به خودشان اجازه نمی دهند که به مال وناموس مردم هتک حرمت کنند  

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط هوشنگ سلیمی 89/7/10:: 2:36 عصر     |     () نظر

این روزها دوستی معنی اصلی خودش را از دست داده ومفهومی ندارد وجود ترا برای کارهای خودش می خواهد در غیر اینصورت آن روی سکه را می گذرد تازه آنهم با حرکات های بچه گانه که سر چشمه از بی فرهنگی ودرک درست از زندگی است.

تا حالا شده فکر کنید که چرا با فلان دوستتان قهرید یا از او ناراحتید ؟ یا چه اتفاقی افتاد که کارتان به اینجا کشید ؟ گاهی دچار حالتی می شویم که همه چیز را زود به دل می گیریم و از هر حرف و کلمه ای که بقیه می گویند برداشت های بد و گوناگون می کنیم یا گاهی بااین که طرفمان منظور خاصی نداشته دلگیر می شویم و مدام در پی تلافی و مقابله به مثل هستیم تاروی طرفمان را کم کنیم .گاهی هم از بزرگ کردن مسائل خوشمان می آید بعضی وقت ها هم در اوج عصبانیت و ناراحتی حرف هایی به دوستانمان می زنیم که بعدا حسابی پشیمان می شویم و با خودمان می گوئییم چرا این حرف را زدم یا این کار را کردم و به رغم همه اینها انتظار هم داریم که طرف مقابلمان برای رفع کدورت پا پیش بگذارد . حتما تا حالا هزار بار پیش آمده که وقتی عصبانیت تان فروکش کرد و قدری آرام شدید فکر کنید که به خاطر چه چیز های کوچکی چه چیز های بزرگ تری را نادیده گرفته اید و همه چیز را خراب کرده اید . تازه وقتی بیشتر به عمق ماجرا پی می بریدکه ماجرای قهرتان را برای بقیه تعریف می کنید و خودتان بیشتر خنده تان می گیرد کمی با خودتان خلوت کنید و خودخواهی و غرور را کنار بگذارید و با دوستی که قهرید آشتی کنید بعضی از ما بی جهت به خودمان مغرور می شویم و مدام از بقیه انتظار داریم که همیشه هوایمان را داشته باشند یا چیزی نگویند که ما ناراحت شویم .فکر می کنیم اگر حرف محبت آمیزی بزنیم یا برای دوستیمان تلاش کنیم خودمان را کوچک کرده ایم همین موضوع هم با عث می شود که روز به روز دوستانمان از دورمان پراکنده شوند یا وقتی با آن قهر می کنیم توقع داشته باشیم آنها برای از سر گیری رابط تلاش کنند همیشه یادتان باشد که هیچ چیز به اندازه خود دوستی ها مهم نیستند و اگر کمی فکر کنید متوجه می شوید که هیچ یک به اندازه رابطه ای که حالا خراب شده ارزش ندارد مسائل را پیچیده و سخت نکنید یا باخودتان فکر نکنید اتفاقاتی که افتاده یا حرف هایی که رد وبدل شده آنقدر بد است که هیج وقت نمی شود جبرانشان کرد خودتان را هم با این فکر که اگر دوستی تان از سر گرفته شود مثل روز های اول نمی شود گول نزنید یک بار حرف هایی را که می خواهید به دوستتان بگوئید با خود مرور کنید خجالت وغرور را کنار بکذارید و با دوستان تماس بگیرید وطوری رفتار کنید که از آن حرف و کار ها قصد بدی نداشته اید انوقت قدر دوستی و محبت مجدا را خواهید دید به امید انروز که همه ما خوب باشیم .

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط هوشنگ سلیمی 89/7/10:: 8:0 صبح     |     () نظر