گفته بودم که شقایق زیبا ست!
ونگفتم که چه تنهاست!
دلم آزرده این تنهایست!
و نسیمی که همین نزدیکی است!
به پیامی زبهاردل خونین مرا می خواند !
گرمی جان مرا می گیرد !
سوزه سرمای خزان شب یلدای !
حسرت روشنی صبحی خوش !
همه در وسعت تنهایی من می نشینند!
چه کسی این همه تنهایی را بانگاهش می کشاند به سحرى!
کلمات کلیدی: