هروقت فرصتی پیش می امد برای دیدن مادرم به تهران می رفتم واز شهرهای بین راه بدون از اینکه از وضعیت آنها با اطلاع باشم می کذاشتم و می رفتم وعلاقه آنچنانی نشان نمی دادم . اینقدر خودمان را گرفتار کار کرده ایم که باید همیشه سرکار باشیم انکار جائی دیگری نیست و یااینکه فردا کسی جای مارا می گیرد و یااینکه در فکر مال اندوزی هستیم نمی دانم چه چیزی مارا اسیر کرده که از اطراف خود بی خبریم تااینکه یکی از همکاران از وضعیت جغرافیائی شهر کاشان و به خصوص از ابیانه و نیاسر تعریف کرد و چنان مارا مجذوب کرد که تصمیم گرفتم در سفر بعدی سری به انجا بزنم .
تااینکه چندروزی مرخصی گرفتم وبرای دیدن آثارباستانی شهرکاشان به راه افتادم ماشین سینه جاده را می
شکافت و بیش می رفتم تابلوها میسر جاده و کیلومتر را نشان می داد ساعتها گذاشت تا تابلو ها مسیر ابیانه را خبر داد به سمت جاده ابیانه به راه افتادم جاده ای تنک که به سختی دو ماشین از کنار هم رد می شد در اوائل جاده زیبائی خاص خودش را نشان داد درختان رنگارنگ که خبر از پا ئیز می داد هرچه جلوتر تر می رفتم طبیعت زیبا تر می شد تنها چیزی که می توانست این همه زیبائی را ثبت کند دوربین بود باور کنید بزرکتری نقاش دنیا هم نمی توانست این همه زیبائی را ترسیم کند به اندازه ای مسیر جاده قشگ بود که انسان افسوس
می خورد که عمرش را در یک اطاق حبس کرده واز راز طبیعت بی خبر هستیم انقدر محو جاده ابیانه شدم که نمی دانم چه موقع رسیدم از ماشین پیاده شدم نگاهی به اطراف انداختم خانه ها در سینه کوه مثل قوطی کبریت روی هم چیده شده بود خیلی برایم جالب بود از گوشه و کنار کشور برای دیدن شهر آمده بودند ادم ها ی مختلف با سلیقه های متفاوت . ولی من من بادید کار شناسی و اطلاع قبلی به این سفر آمدم . مجبور بودم خانه ها را یکی یکی با نحو سبک ساخت آنهارا ببنیم . خانم ها ی محلی با پیراهن خا لدار سفید وقرمز و مردان با شلوار کشاد و کلاه نمدین خاص همانجا که در اولین نظر جلب توجه می کرد وبرایم تازگی داشت و هنوز
اصالت خودشان را از دست نداده بودند . من نمی توانم ابیانه را با چندین سطر وعکس های گرفته شده واز طریق دوربین برای شما توصیف کنم برای دیدن ابیانه باید روحیه شاد ودلی عاشق داشته باشی تا عاشق نباشی قدر تمام زیبائی معشوق را نمی توانی ببینی از اولین کوچه گذاشتم سبک معماری و درب های چوبی که دوردگران سابق چقدر حوصله داشتند که این چنین نقش ونگار کرده اند کوچه های تنک وباریک وسر در های کوتاه که برای دیدن انها باید سرت را خم کنی وزیر تاق های چوبی بنشینی وبرگردی به گذشته وتاریخ را ورق بزنی و پای صحبت پیر زنان وپیرمردانش بنشینی تا از درد دل های شان که تا حالا برای کسی از زندگی خودشان نگفته اند بشنوی. در کوچه پس کوچه ها قدم بزنی وبه پستو و اتشکده و زیارتگاه سرک بکشی تا بتوانی تمام زیبائی انرا حس کنی .خانه های ابیانه را پله پله روی هم ساختن اند مثل اینکه می خواستند تا
فلک بالا بروند . بهترین وسیله نقلیه مردم انجا همان چارپای وسخت کوش است .
براه افتادم تک دری خیلی جلب توجه می کرد دستگیره های خیلی قدیمی لولای های زنگ زده بر روی در های پیر که هنوز باز وبست می شود می توان دید سکوی های در ورودی که نشان از استراحت انزمان زنان و مردان میانسال باشد در مسیر راه و درمیان دلاان های روستا پیر زنانی می بینی نشسته اند تامن تو برویم سرکه و سیب و برگه قیسی و....... بخریم او هم مثل خیلی از همشهریانش نمی خواهد هرکسی می رسد از اوعکس بکیرد وتوی البوم یا مجلات یا نمایشگاه ها قراردهد وقتی من زیاد اصرار میکنم ژستی به خودش می گیرد وبا لبخندی که بر لب دارد به شوخی می گوید زود تر عکست را بگیر و برو و برای سپاس و مهربانیش مقداری از او خرید می کنم واز او دور می شوم جلوتر می ایم مردی را می بیبنم که در روی سکوی در خیلی ارام نشسته باو نزدیک می شوم به ارامی باو سلام می کنم جواب مرا با متانت می دهد نمی دانم سوالم را چگونه مطرح کنم کنارش قرار می گیریم و مثل اینکه فکر مرا خوانده باشد می گوید حتما اطلاعاتی راجع به این روستا می خواهید ؟ بی مقد مه می گویم دانشگاهی هستم مقداری اطلاعات راجع به این روستا می خواهم مثل اینکه خودتان فهمید ید؟ می گوید من هم فوق لیسانس شیمی هستم تمام اعضای خانواده من در تهران است ولی تابستان برای استراحت وتفریح وچون مقداری باغ دارم امدم در همان مرحله اول که دید مت حدس زدم با بقیه خیلی فرق داری برای همین تصمیم گرفتم با شما آشنا شوم . تشکر کردم . پرسیدم میشه بپرسم فرق من با بقیه چیست ؟ سری تکون داد و گفت از کجا برایت بگویم که اوقات تلخ نشود از بی حرمتی عده ای جوان که اصلا هیچ چیزی حالیش نیست انگار برای مسخره بازی امد نشان می دهد که خانواده اش هم به همین سبک است وقت و زندگیش را تلف می کند تا شاید از حرکات جلف او کسی بخندد وخیلی ها برای عشق بازی می آیند کسی نیست که کنترل کند و خیلی چیزهای دیگری می بینی که انسان از گفتنش شرم دارد و می خواهند بگویند که ما سرآمد هستیم چون پول داریم در صوتیکه فرهنگ زندگی را نمی داند و من متاسفم برای چنین آدمهایی که این چنین فکر میکنند و کمی از ادمها هستند که برای پژوهش می آیند و من افسوس می خورم که این تاریخ چندین ساله را زیرا پایشان می گذرند و بی حرمتی می کنند تصور می کنند که ادمهای اینجا فقیر و یا گدا هستند اگر می ببیند که چیزی را بفروش می رساند برای اینکه مشغول باشد در حقیقت مغازه سیار است مگر خودشان چکاره هستند آنها هم از همین قشر می باشند باور کنید نمی خواهم به کسی توهین کنم ولی خیلی ها امدند کوبه های در را کندند وبا خودشان بردند از سر جایش بلند شد و همراه من امد که ریزه کاریهای ابیانه را بمن نشان دهد . خانه ای دو طبقه ای را بمن نشان داد که روزگاری از اعیان نشینان ابیانه بود و بزرگترین مهیمانها در آن صورت می گرفت . خانه دیگری را نشان داد که داشتند آنرا تمیز می کردند جهت فیلم برداری می گفت خیلی از کارگردان ها و مستند سازان برای تهیه فیلم به اینجا می ایدند و ما مجبور هستیم ان را اجاره دهیم . به نقطه ای رسیدیم که بان آتشکده هارپاک می گفتند و سالهای خاموش شده است پس از گذاشت از کوچه پس کوچه ها به اب انبار رسیدیم از پله ها پائین رفتیم سقف آب انبار جلب توجه می کرد طاق حصیری که در انزمان زدند خیلی جالب است وامروزه بر اساس فرمولی زده می شود از انجا خارج شدیم به زیارتگاهی رسیدیم که بر سردر ان نوشته شده عیسی، یحیی که در مکان ضلع بالا قرارگرفته بود بطوریکه درختان پائین ساختمان بود که فضای خیلی جالبی بوجود آورده بود که واقعا دیدنی است دوست دارم برای یکبار هم که شده از این مکان تاریخی دیدن کنید که واقعا جلب است نا گفته نماند که دیدگاه ها تمام انسان ها باهم فرق دارند شاید شما با من هم عقیده باشید
کلمات کلیدی: