دستان باد گرفتارم واکنون ظلمت شب برایم روشنتر از روز است کاش
می شد به خواب رفت ودر قعر دریا کاش می شد محوشد در روزگاری
غریب کاش می شد ابرشد وبه اسمانها رفت ودر دست خورشید نهاد
وخورشید روزی دستم را بگیرد با خود ببرد تا اوج ؟ من آغاز می
شوم وچون قاصدکی اوج می گیرم وبه آسمان می روم
کلمات کلیدی: