هرروز
غروب به هوای دیدنت کنار پنجره می نشینم
شاید
قاصدکی بوی گلهای نرگس را برایم بیاورد
ا ما افسوس که در
حسرت د یدارت اشک هایم خشک خواهد شد
ونمی دانم کی ام .نمی دانم کجایم چرا خیسه چشمانم
چرا خم
شده شونه هایم نمی دانم تاکی
تاکجا می
توانم دوام بیاورم
کاش می شد با این با لهای شکسته پرواز کرد
کاش می شد
از یه دل پوسیده ومرداب شده ازیه قلب
شکسته
وزخم خورده انتظار صبوری وتحمل داشت
کلمات کلیدی: